پادشاهی سیامک :
سیامک بدش نام و فرخنده بود
کیومرث را دل بدو زنده بود
در دوران عدل و داد کیومرث هیچکس با او دشمن نبود , مگر اهریمن و شیطان رانده شده از درگاه خداوندکه در پنهان با او دشمنی می کرد
اهریمن فرزند بسیار داشت . یکی از فرزندانش چون گرگی بزرگ , سخت جنگاور , خونریز و بی باک بود
اهریمن سپاهی گرد آورد و در آرزوی آن شد که اهریمن زاده خود را بر تخت سلطنت بنشاند
کیومرث که دل با خداوند داشت , در بن دل خود از عاقبت سیامک خبر یافت . سیامک به جنگ با فرزند اهریمن رفت و همانطور که سروش خجسته , پیام آور ایزدی گفته بود , سیامک کشته شد .
کیومرث سالی سوگوار در کنار غار نشست تا خدای بزرگ پیامی برایش فرستاد . سروش خجسته گفت : پروردگارت سلام می رساند و می فرماید پیش از این زاری مکن . سپاهی بساز و به فرمان من آن دیو بد نهاد و بدکاران را نابود کن
سیامک فرزندی داشت به نام هوشنگ که نزد کیومرث بسیار عزیز و به جای وزیر و دستیار او مقامی گرانمایه داشت . هوشنگ دیو بدکار را از بین برد و کیومرث بعد از سی سال سلطنت و پادشاهی را به او سپرد