سیستم آموزش از راه دور (  Destance Learning System)

سیستم آموزش از راه دور ( Destance Learning System)

در سیستم آموزش از راه دور , شما هم آموزگارهستید و هم دانش آموز , هم استاد هستید و هم دانشجو , و اگر برنامه ریزی داشته باشید , موفق خواهید بود . به خاطر داشته باشید : "زندگی مسابقه ای است که شما بخواهید یا نخواهید , در آن شرکت دارید"
سیستم آموزش از راه دور (  Destance Learning System)

سیستم آموزش از راه دور ( Destance Learning System)

در سیستم آموزش از راه دور , شما هم آموزگارهستید و هم دانش آموز , هم استاد هستید و هم دانشجو , و اگر برنامه ریزی داشته باشید , موفق خواهید بود . به خاطر داشته باشید : "زندگی مسابقه ای است که شما بخواهید یا نخواهید , در آن شرکت دارید"

داستان پنجم شاهنامه

پادشاهی جمشید

گرانمایه جمشید فرزند او

کمر بست یکدل پر از پند او

درخت نیکی و دانش که طهمورث کاشته بود در زمان جمشید ببار نشست و میوه های گوناگون خوشبختی را برای مردم ببار آورد

جمشید پنجاه  سال دست به آهن داشت و آنرا چون موم نرم به هر سو گردانید و به مردم در عصر شکوفایی آهن , آهنگری آموخت

پنجاه سال دیگر دستور داد که کار دین را کاتوزیان سامان دادند . جمشید آنها را به کوه برد , از مردم جدایشان کرد و گفت :

کارتان پرستش خدا باشد . و بدین ترتیب دین را از حکومت جدا کرد

جنگاوران را به نام نیساریان سازمان داد و گروهی دیگر را به سه بخش کرد تا بکارند و خود کشاورزی کرده و خود بدروند .

گروهی دیگر صاحبان پیشه که کارشان نه تعطیل بردار و نه تنبلی پذیر بود .

سپس دیوان را فرمان دادتا خاک را با آب گل کنند , خشت زنند و با سنگ و گچ دیوار درست کنند و برای اولین بار که انسان در بنا سازی از هندسه بهره گرفت , در دوران جمشید بود.

مردمان غار نشین خانه و گرمابه ساختند و کم کم کاخ های بلند و ایوان های بی گزند ایجاد کردند .

خداوند جمشید را یاری کرد تا از لابلای سنگ , گوهر , سیم و زر استخراج کند و بوی خوش و عطر بسازد .

پزشکی و درمان را به مردم آموخت .

کشتی ساخت و از کشوری به کشور دیگر گذر کرد .

چون به یاری خدا تمام این کارها را انجام داد و نبودها را پدید آورد , خودپسندی بر او چیره شد و به گیتی جز از خویشتن کس ندید. این بود که پایش را از گلیم خود فراتر نهاده فرمان داد تختی از زر و گوهر برایش ساختند . هر زمان که اراده می کرد بر آن می نشست و دیوها تخت اورا به دوش گرفته و بر آسمان بلند پرواز می کرد .

یکی از همین روزها در بازگشت به زمین مردم به پای او جواهر نثار کردند و جشن گرفتند و آن روز را "نوروز" نام نهادند و پس از آن هر سال آن روز را تا به امروز جشن گرفتند .

از آن روز سیصد سال مردم در ناز و نعمت و رفاه بودند . دیوان و بدکاران از راه کج برگشته و به مردم خدمت می کردند و جمشید سراپا نشانه ای از پاکی و خوبی شده بود .

اما اهریمن او را وسوسه کرد تا آنجا که جمشید خود را خدا دانست . 

بیست و سه سال گذشت , بیست و سه سالی که جمشید از پروردگار گسست و خود را "خدایگان" جهان آفرین خواند و در آن مدت تمام سپاه از اطراف او پراکنده شدند و کارها در هم ریخت .

بالاخره روز به روز فره ایزدی از او بیشتر کناره می گرفت و همان سپاهیان که از اطراف او پراکنده شده بودند , ضحاک تازی عرب را کمک کردند که بر او چیره شود .